شهرشیشه ایی
((اي کاش هيچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
نظرات شما عزیزان:
اي کاش هرگز نديده بودمت و دل به تو دل شکن نمي بستم.
اي کاش از همان ابتدا، بي وفايي و ريا کاري تو را باور داشتم
انتظار باز آمدنت،
بهانه اي براي هاي هاي گريه هاي شبانه ام شد و
علتي براي چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و ديده به درد دوختم... ))
امّا امشب مي نويسم تا تو بداني که ديگر با يادآوري
اولين ديدارمان چشمانم پر از اشک نمي شود.
چون بي رحمي آن قلب سنگين را باور دارم.
امشب ديگر اجازه نخواهم داد که قدم به حريم خواب ها و
روياهايم بگذاري...
چون اين بار، ((من)) اينطور خواسته ام، هر چند که علت
رفتن تو را نمي دانم
و علت پا گذاشتن روي تمام حرفهايت را...
باور کن...
که ديگر باور نخواهم کرد عشق را...
ديگر باور نمي کنم محبت را...
و اگر باز گردي به تو نيز ثابت خواهم کرد...
قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ |