شهرشیشه ایی
بر سرزمین سوختگی
پنداشتند خام کز سرگشتگان که پی ببرند و سوختند من آخرین درختم از سلاله جنگل آنان که بر بهار تبر انداختند تند پنداشتند خام که با هر شکستنی قانون رشد و رویش را از ریشه کنده اند خون از شقیقه های کوچه روان است در پنجه های باز خیابان گل گل شکوفه شکوفه قلب است انفجار آتشی قلب بر گور ناشناخته اما کس گل نمی نهد
نظرات شما عزیزان:
قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ |