شهرشیشه ایی
من به فرشـتگان آسـمان ، غـبـطـه می خورم من به ستاره،به خورشید و ماه،غبطه می خورم من به هرکس و هر چیز که در کنار توست با حسرت نگاه میکنم و ، غبطه می خورم بــه آن گلـی که کنار جویبار روییده اسـت چـون رنـگ و بـوی تـو دارد،غبطه می خورم مـن بــه آن پـــروانــه عــاشـق گــرد شــمــع چون جان در ره عشق می دهد،غبطه می خورم بــه آن بــلبــل سـرگــشـتـه در کــنـار گــل چون به معشوق رسیده است،غبطه می خورم مـن بــه آن رود خــروشــان تــوی دشــت چون به دریا رسیده است،غبطه می خورم بــه آن کـبــوتـــر شـاد رهــا از قـفـس که روی گنبد طلا نشسته،غبطه می خورم هـمه روز و شـبـم بـه حسـرت گذشـته اسـت من به خواب و به رویام هم ، غبطه می خورم
نظرات شما عزیزان:
قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ |